روان پایا

عبدالرضا فارسی

روان پایا

عبدالرضا فارسی

مسئولیت عاطفی و برخورد با افراد دیگر REBT

بیشتر اوقات در درمان، ما با یک مشتری روی جنبه‌های ناراحت‌کننده تجربه‌شان کار می‌کنیم که آنها به عنوان هدفی برای درمان شناسایی می‌کنند. با این حال، گاهی اوقات، استرس یا ناراحتی مشتری با احساسات یا رفتارهای ابراز شده شخص دیگری که با او نوعی رابطه دارند، مرتبط است. این می تواند یک رئیس، یک همکار، یک دوست یا یکی از اعضای خانواده یا یک فرد مهم باشد. شاید این افراد دیگر «خارج از اتاق درمان» احساسات ناراحت کننده خود را تجربه می کنند، و شاید بد رفتار می کنند یا به شیوه های خودتخریب کننده عمل می کنند، و کاملاً قابل درک است که یک مراجعه کننده مایل است به گونه ای مداخله کند که شخص سوم یا کمتر احساس ناراحتی کند یا رفتار کند. به شیوه ای ارجح تر چندین اصل REBT وجود دارد که با این وضعیت بسیار مرتبط است.

  من فکر می‌کنم که بهترین مکان برای شروع این است که بدانیم تغییر افکار و باورهای شخص دیگر سخت است، و حتی سخت‌تر از آن تغییر احساسات فرد دیگر. تقریباً غیرممکن است که این تغییرات را به صورت شدید یا فوری ایجاد کنید، و درخواست برای اینکه تغییر بلافاصله رخ دهد، احتمالاً منجر به سطوح ناکارآمد احساسات مانند خشم می شود. در REBT و سایر اشکال CBT، ما بر روی مدل ABC تمرکز می کنیم که دارای یک رویداد فعال کننده، افکار و باورهای مربوط به رویداد، و پیامدهای عاطفی و رفتاری است. از آنجایی که تغییر مستقیم "C" بسیار دشوار است، درمان بر تغییر "C" با بررسی و تغییر "B" متمرکز است. صادقانه بگویم، اگر یک راه آسان، سریع و مستقیم برای تغییر افکار و احساسات وجود داشت، ممکن بود درمانگران از تجارت خارج شوند. حتی افراد با انگیزه بالا معمولاً در درجه بالایی از تلاش عمدی در درمان برای رخ دادن تغییر انجام می‌دهند، و تا آنجا که من می‌دانم یک راه حل دارویی جادویی برای احساسات یا باورها هنوز ایجاد نشده است.


آیا تشخیص اینکه تغییر سخت است به این معنی است که ما نمی توانیم کاری برای تغییر شخص دیگری انجام دهیم و نباید تلاش کنیم؟ نه دقیقا. ممکن است به کسی توصیه یا ترغیب شود که به دنبال درمان باشد، از تقویت باورهای غیرمنطقی یا رفتار منفی شخص دیگر اجتناب کند، یا مستقیماً باورها یا رفتارها را به چالش بکشد. البته، افراد می‌توانند به هر طریقی که می‌خواهند برای مداخله تلاش کنند و ممکن است با تفکر غیرمنطقی یا احساسات یا رفتارهای بد یا خود تخریب‌کننده واکنش نشان دهند. سومین شخص بالاخره یک انسان خطاپذیر است که (اگر مانند بقیه انسان های خطاپذیر باشند) به طور دوره ای به شیوه های منفی فکر می کند و رفتار می کند. هنگام برخورد با مشکلات شخص دیگر، از اتخاذ یک دیدگاه بلندمدت و مدیریت انتظارات حمایت می کنم. برای افراد نسبتاً معمول است که دوره‌هایی از هفته‌ها، ماه‌ها یا سال‌ها را پشت سر می‌گذارند که در آن‌ها قبل از اینکه الگویی را پیدا کنند که به آنها خدمت بیشتری می‌کند و برای اطرافیانشان استرس کمتری دارد، درگیر افکار یا رفتار غیر مفیدی می‌شوند. شاید فرد زندگی ما به زودی تغییر کند، اما ممکن است این تغییر تنها پس از مدتی اتفاق بیفتد. علاوه بر این، ممکن است تغییر تنها پس از یک یا چند پیامد منفی یا مشکلات بین فردی اتفاق بیفتد که گاهی (اما نه همیشه) انگیزه تغییر را افزایش می‌دهد.


مهم است که بدانیم طرف مقابل آزاد است که در صورت تمایل، تغییری نکند. من فکر می‌کنم سالم‌ترین دیدگاه ممکن است این باشد که یک صدای پشتیبان عقلانیت در زندگی یک فرد باشیم، بدون اینکه انتظار یا تقاضا داشته باشیم که فرد دیگری را به شدت یا بلافاصله تغییر دهد. احتمالاً بهترین کار این است که تا حد امکان از فشار کمتری استفاده کنید، با توجه به این که تلاش برای تغییر اجباری قبل از آماده شدن فرد به ندرت مؤثر است و اغلب ثابت می شود که نتیجه معکوس دارد. مهمتر از همه، پرهیز از تله رایج انتقاد از فرد و تمرکز بر باورها و رفتارهایی که به آنها کمک نمی کند، مهم است. شخص ذاتاً مانند هر یک از ما قابل قبول و ارزشمند است. در حالی که مشکلات شخص دیگری هنوز وجود دارد، مراقبت از خود برای افرادی که با آنها زندگی می کنند مهم است. این معمولاً شامل معاینه «B» و «C» است که فرد داوطلبانه انجام می‌دهد و به دنبال احساسات یا رفتار ابراز شده شخص دیگر است. فکر می‌کنم درک این موضوع که فرد دیگری باعث مجموعه‌ای از باورها، احساسات یا رفتارهای منفی شما نمی‌شود بسیار مفید است. در عوض، آنها فقط این قدرت را دارند که به عنوان رویداد فعال کننده شما خدمت کنند. آنها قدرت کنترل مستقیم افکار یا احساسات شما را ندارند، درست مثل شما که قدرت مشابهی بر افکار آنها ندارید.


اصطلاح "مسئولیت عاطفی" تشخیص می دهد که باورها، احساسات و رفتارها فقط توسط شخصی که آنها را تجربه می کند قابل کنترل است. باز هم، افراد دیگر فقط مسئول خود رویداد فعال سازی هستند. افراد دیگر در صورت تمایل می توانند بد رفتار کنند و می توانند موقعیت استرس زا یا منفی ایجاد کنند. REBT آنها را از مسئولیت اعمالشان مبرا نمی کند. با این حال، هر فرد مسئول سطح ناراحتی عاطفی است که ناشی از رفتار بد شخص دیگر است. از این منظر، عبارت "آنها باعث شدند من احساس _______ کنم" دقیقاً درست نیست، زیرا طرف مقابل در واقع موقعیتی منفی ایجاد کرده است که در آن شما سطح ناخواسته ای از ناراحتی را در خود ایجاد کرده اید. رفتار بد آنها استرس و یک احساس منفی عملکردی (مثلاً غم و اندوه) را بسیار محتمل کرد، اما باورهای ناکارآمد شما برای ایجاد اختلال عاطفی (مثلاً افسردگی) ضروری است.


برای مثال، فرض کنید دوستی مقدار زیادی پول قرض می‌کند و تصمیم می‌گیرد بازپرداخت آن را فراموش کند. این "الف" یک موقعیت منفی و استرس زا ایجاد می کند که وام گیرنده مسئول آن است. وام دهنده می تواند این باور را داشته باشد که وام گیرنده کاملاً باید اکنون پول را بازپرداخت کند، زیرا بقیه مردم جهان مطمئناً این کار را دارند، و همچنین می تواند باور داشته باشد که اگر این مبلغ بازپرداخت نشود وام دهنده مطمئناً با نابودی مالی روبرو خواهد شد. و بی خانمان و تنها می ماند. از سوی دیگر، وام‌دهنده می‌تواند تشخیص دهد که وام‌گیرنده در دنیایی که مطلقاً همه بدهی‌ها را پرداخت نمی‌کند، وام‌گیرنده رفتار بدی انجام داده است، و ممکن است وام‌دهنده با قرض دادن پول بیشتر از آنچه می‌توانست به راحتی انجام دهد، اشتباه کرده است. با نگه داشتن این "B" ها، قرض دهنده احتمالاً به جای اینکه دیوانه و شدیداً مضطرب شود (سطوح ناکارآمد اختلال عاطفی) آزرده خاطر و نگران خواهد شد (عواطف منفی عملکردی). در حالی که وام دهنده عصبانی و مضطرب ممکن است سر وام گیرنده فریاد بزند و بهانه ای به او بدهد تا از پرداخت بیشتر خودداری کند، وام دهنده آزرده و نگران ممکن است استراتژی بهتری پیدا کند و احتمالاً شانس بیشتری برای پس گرفتن پول خود و شاید حفظ رابطه داشته باشد.

توسط دن پرندرگاست  نقل از وبسایت آلرت آلیس


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد